شعر سیاه

بهترین شعرهایی که خوانده ام

۶۸ مطلب با موضوع «یغما گلرویی» ثبت شده است

قبل از فَلَک _ یغما گلرویی

آقا ! اجازه !

یه سوال داشتیم :

ما کلاس اوّلیا

که هَر روز تو مراسمِ صُبگاه

دَه تا زنده بادُ مُرده باد میگیم ،

وقتی بزرگ شُدیم

میتونیم آدمای دیگه رُ دوس داشته باشیم ؟

ادامه مطلب...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

تو جوونیم کسی رو دوست داشتم... _ یغما گلرویی

چشم ابی

 

تو جوونیم کسی رو دوست داشتم، دختری که چشاش آبی بود

پدرش تو اورکت آمریکایی، پشتِ ته ریشِ انقلابی بود

 

مادرش مرز کفر و ایمان بود، شب دعای کمیل گوش می داد

روزا که مردِ خونه بیرون بود، دل به آهنگای گوگوش می داد

 

کوچه مون زخم جیره بندی داشت، بخشی از روزمون توی صف بود

گاهی موشک به خوابمون می خورد، حال و روز همه مزخرف بود

 

فکر و ذکرم چشای اون بودن، علت رویاهای قبل از خواب

شوق دررفتن از دبیرستان، میل جادو شدن به سحرِ کتاب

 

من پر از شعر شاملو بودم، تا مبادا شریعتی خون شم

تا مبادا تکاملم کم شه، تا مبادا دوباره میمون شم

 

و جلال اسم یه اتوبان بود، یه اتوبان به سمتِ بدبختی

پس مصدق، ولی عصر شد و قلعه شد پارکِ پهلوان تختی

 

غرق بودم تو فیلمای بتاماکس، تو هالیوود دروغ راوی بود

وقتی دلتنگ اون چشا بودم، بهترین فیلم ماوی ماوی بود

 

پدرش سایه مو با تیر می زد، جای اسمم صدا می زد: کمونیست

می گفت هر کس زنت شه تا دینِ زنده گیشو یه لحظه راحت نیست

 

شرطش این بود برم به سربازی، بلکه یه آدم حسابی شم

بلکه نور خدا بتابه بهم، بی خیال چشای آبی شم

 

سر من بوی قرمه سبزی داشت، بوی ممنوع ساز و فیلم و کتاب

مملکت بوی دیگه ای می داد، میکسِ بوی جوراب و عطر گلاب

 

آخرش کار من به حبس کشید، آخرش فکرم از سرش افتاد

زبون سُرخِ من تو اون روزا، سر سبزو به بادِ محبس داد

 

تو جوونیم کسی رو دوست داشتم، دختری که چشاش آبی بود

اون که یک هفته قبل از آزادیم، زن یه آدم حسابی بود

ادامه مطلب...
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

پایانِ پندآمیز _ یغما گلرویی

بالای کوه

منتظرِ یکی از ما بودی!

 

من لاک‌پشت بودم،

رقیبم خرگوش

و قصه این‌بار

به آن پایانِ پندآمیز ختم نمی‌شد...

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

رابینسون کروزو _ یغما گلرویی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

باید ترانه هامو توی بطری بندازم،

وقتی که موجا مقصدشون ساحلِ توئه!

چشماتو روی بطریای نامه بر نبند!

این آخرین امیدِ رابینسون کروزوئه!

 

بی تو اتاق من یه جزیره س میون آب،

متروک و سوت و کور، پر از گریه های من:

یه تک درخت نخل و یه آلونکِ حقیر،

با ساحلی که پر شده از ردپای من...

 

هر روز دوره می کنم همه ی این جزیره رو،

با خاطراتِ ناب و قشنگِ تو پا به پا

روز و شبای من خلاصه می شن تو شنیدنه

موسیقی مداوم موجا و صخره ها

 

دارم مدام نقشه می کشم اما چه فایده،

با چن تا تخته پاره نمی شه به تو رسید

صدبار اومدم به جنگِ خدایان موج ها،

صدبار این جزیره شکستای من رو دید

 

هر شب میون ماسه ها از هوش می رم و

به بودنم کنار تو تو خواب دلخوشم

تو زنده می شی تو دل رؤیام شب به شب،

من تنها با خیال تو روزامو می کشم

 

تو دوره دوره دور تو ویلای ساحلیت،

داری به یه ترانه ی من گوش می کنی

کی باورش می شد که با یه چشم به هم زدن،

من رو تو این جزیره فراموش می کنی؟

 

بعد از کدوم بهانه اتاقم، جزیره شد؟

این دریا کی میون من و عشق تو نشست؟

دستای کی تو رو از لحظه هام گرفت؟

کی چشاتو روی این بی ستاره بست؟

 

دریا هنوز دراز کشیده میونمون،

ما بین بی خیالی تو و دلتنگیای من

یه قایق از تو خط افق سر نمی رسه،

تا دست تکون بدی روی عرشه ش برای من

 

این قصه آخرش به رسیدن نمی رسه،

تنهایی سرنوشتِ رابینسون کروزوئه!

یه مردِ خسته توی جزیره س که تا ابد

باور نداره رفتی و تو حسرتِ توئه...

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

اجازه هست؟ _ یغما گلرویی

دیگه کلافه ایم از درس و مدرسه!

این دیکته کافیه، این مشقِ شب بسه!

صد ترکه رو کفِ دستای ما شکست،

حالا برای خشم - آقا! - اجازه هست؟

آقا! اجازه هست از جا بُلن بشیم؟

رو به شما بگیم تو فکرِ شورشیم؟

آقا! اجازه هست رو تخته ی کلاس،

خورشید رُ حک کنیم بی وحشت و هراس...؟!

 

موضوعِ تازه ی انشا ی بچه ها:

تنبیه رُ خط بزن از روزگارِ ما!

 

ما ذله ایم از این مشقای لعنتی!

از جبرِ وحشت و تاریخِ نکبتی!

جمعِ گرسنه گی, تفریقِ نا به جا،

تقسیمِ نادرست, مضروبِ ترکه ها...

از ترکه دستِ ما عمری به خون نشست...

حالا برای خشم - آقا !- اجازه هست؟

آقا! اجازه هست که شیشه بشکنیم؟

این ترکه ی بَدو از ریشه بشکنیم؟

 

موضوعِ تازه ی انشا ی بچه ها:

تنبیه رُ خط بزن از روزگارِ ما

ادامه مطلب...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد