شعر سیاه

بهترین شعرهایی که خوانده ام

شعر "من بلد نیستم خودم باشم" از یاسر قنبرلو

رفتم از چند مبداءِ معلوم

تا رسیدم به مقصدی مجهول

 

آخر ِ عمر هم نفهمیدم

زندگی فاعل است یا مفعول !

 

هرچه من گوسفند تر شده ام

صاحب گله گرگ تر شده است

 

سال ها رفته است و چهره ی من

با نقابم بزرگ تر شده است

 

اشک من قطره های خون من است

خون من در رگ قلم جاری ست

 

قلمِ من به عشق می چرخد

که نخستین دلیلِ بیزاری ست

 

شعراز گونه هام می‌ریزد

زیر هر چتر، زیر  هر باران

 

شعر، از دست دادن عشق است

بعدِ از دست دادنِ ایمان

 

زندگی آنچنان نبود که من

آنچه باید که می‌شدم باشم

 

تو خودت باش و آنچه باید شو

من بلد نیستم خودم باشم !

 

من فقط روزنامه ای بودم

بین انبوه دسته بندی ها

 

مرگ در صفحه ی حوادث بود

زندگی در نیازمندی ها

 

سادگی کردم و پیاده شدم

که سواران پیاده می خواهند

 

که تمامی کارفرمایان

کارگر های ساده می خواهند…

 

از مجموعه بیمار بعدی

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

شعر "تو می روی به قرارهایت برسی" از منیره حسینی

تو می روی به قرارهایت برسی

که کاری اند

مثلِ زخم های من

 

می بوسی ام

چمدان بر می داری و 

صدایم پشتِ دری بسته خفه می شود

 

گفتم مراقب باش 

آسمان امنیت ندارد

 

از پشتِ گوشیِ خاموش 

صدای تکه تکه شدنِ ابرها می آید

صدایِ امواجِ آغوشِ زنی 

که فکر می کند 

دست هایش

مثل چتر نجات باز می شوندو 

کودکش لحظه ی فرود لبخند می زند

 

پشتِ گوشیِ خاموش 

صدایِ قلبم

با موتورهای هواپیما از کار می افتد

تعادلِ حالم به هم ریخته است

به هم ریخته کانال های اعصابم

اخبار فقط فکر مرا پخش می کند 

که رادارها از تو خارج شده اند

هُوَالباقی

رادارها زن ها را نادیده می گیرند

هُوَالباقی

رادارها از بچه ها چگونه می گذرند

هُوَالباقی

 

ازاَلباقیِ مسافرها که صندلی هارا پر کرده اند 

تا جایم خالی نباشد 

بی خبرم

شاید در آخرین لحظه کسی را 

با من اشتباه و آرام گرفته باشی

من که نمُرده ام

بیشتر از روزهای قبل می خندم

 

آسایش گاهی چُنان دیوانه ام می کند

که هر روز قرص هایم را 

دورتر می اندازم

حالم خوب است 

و این را 

تمامِ آسایشگاه هایی که پذیرشم نکرده اند

گواهی داده اند

 

از مجموعه خیلی چیزها روشن میشود

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میلاد

شعر "در درونم زنان بسیاری دوست دارند پیرو ات باشند" از رویا ابراهیمی

در درونم زنان بسیاری 

دوست دارند پیرو ات باشند 

بعد یک عمر سلطه می خواهند 

گوشه ای از قلمرو ات باشند

 

در درونم زنان بسیاری 

مثل یک صخره محکم و سردند 

تو ندیدی، همین ابرزن ها 

در نبودت چه گریه ها کردند 

 

در دلم هر زنی قوی تر بود 

بیشتر، رفتنت شکستش داد 

هر که در من به عشق می خندید 

گریه آورتر از نفس افتاد 

 

خسته ام ، خسته از قوی بودن 

درد اما قوی ترم کرده 

پشت قدرت غرور غمگینی ست 

که فقط منزوی ترم کرده 

 

پادشاهی شدم که می داند 

جنگ مغلوبه را نخواهد برد 

پچ پچه در سپاهش افتاده ست...

صبح فردا شکست خواهد خورد 

 

دستهایم دو پرچم صلحند 

سپر انداختم ، نگاهم کن 

از تو غیر از خودت پناهی نیست 

شانه ات را پناهگاهم کن

 

زیر شالم جزایری بکر است 

بغلم کن که کاشفم باشی 

شب تاریخ هجری بوسه ست

لب بجنبان ، مصادفم باشی 

 

آسمان با تو زیر پای من است 

ناز از نردبان چرا بکشم؟ 

تو اگر ناخدای من باشی 

منت از بادبان چرا بکشم؟ 

 

عشق گاهی اسارتی محض است 

بی سلاحم، مواظبم هستی؟ 

می سپارم به تو جهانم را 

عشق یعنی : مراقبم هستی 

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میلاد

شعر "حال من" از منیره حسینی

خیابان

حال مرا کسی درک می کند

که در سراشیبی ترین نقطه ی این شهر

به یاد کسی افتاده باشد

کسی شبیه تو

که تا دست هایت را باز می کردی

خطوط این جاده مرا به آغوشت می رساند

این سال ها اما

از تمام خیابان ها

جواب سربالا شنیده ام

می ترسم

از مسیرهایی که منحرفت کرده اند

و دوراهی هایی

که در یکی بود و یکی نبود

مرا به پایان هیچ قصه ای نمی رسانند

می ترسم و

حال مرا

تنها کلاغی درک می کند

که هیچ وقت به خانه اش نخواهد رسید.

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میلاد

شعر "باز هم صبح و ترافیک و من و سختی ها" از رویا ابراهیمی

باز هم صبح و ترافیک و من و سختی ها

باز هم صبح و ترافیک و من و سختی ها

باز هم دور تسلسل سر بدبختی ها

 

باز هم وسوسه ی شعر و صف لیوان ها

باز هم شام شب و همهمه ی مهمان ها

 

باز انگار زری رفته کسی را دیده

باز زن دوم حاجی دو قلو زاییده

 

باز بحث است کسی رفته محلل شده است

قیمت نفت ، طلا ، زن ، متحول شده است

 

باز رویای تو کابوس بد بیداری ست

باز افسردگی و حال بدم تکراری ست

 

عشق در لحظه باور به خودش هم شک کرد

رگی از تیغ گذر کرد و غمت را حک کرد

 

بعد تو شک همه دنیای مرا با خود برد

خوره شد امد و احساس قشنگم را خورد

 

شک به تو شک به خودم شک به خود شک حتی

شک به اشکی که چکیده ست دقیقا اینجا

 

بعد تو آنکه نبودم و نبایست شدم

بعد تو هر چه که هر کس نتوانست شدم

 

بعد تو درد بدی بود مونث بودن

سوژه ی خاله زنکهای مقدس بودن

 

سوژه ای منحط و بی دین که شبی سنگ شده

سوژه ای که به خدا باز دلش تنگ شده

 

بعد تو ، دور خودم ، دور خودم چرخیدم

سکه افتاد، خط آمد ، ته خط را دیدم

 

بعد تو عشق من این پاکت سیگار شده

می روم ظرف بشویم که تلنبار شده

 
ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میلاد