از رعیت از دربار می ترسم 

از آستین از مار می ترسم

گاهی انالحق می زنم امّا 

از چوبه های دار می ترسم 

 

از سایه  از دیوار می ترسم 

از موش های هار می ترسم

بسیار می گویم نترس امّا ...

امّا خودم  بسیار می ترسم 

 

از واژه ی  تَکرار می ترسم

از هیچ  ،  چندین بار می ترسم!  

از تعرفه  از رای  از خرداد 

از صندوق ِ  سیّار می ترسم!  

 

از آرمانم  بر زبان ِ او 

از نُمره ام در امتحان ِ او 

 

از گلّه ام  در فکر ِ سَلّاخش

از سکّه ام در جیبِ سوراخش

 

از گریه هایم  در دُعاهایش 

از وعده هایش ، اِدّعاهایش

 

در کوچه در بازار می گریم 

از هیچ هایش زار می گریم 

 

از هیچ هایش زار می ترسم 

از هیچ ، چندین بار می ترسم

 

می بینم  از ریشه گسستن را 

نزدیک می بینم شکستن را 

 

از سَد  که آن دور است می ترسم 

از آنکه مامور است می ترسم 

از آنکه معذور است می ترسم 

در سینه ام یک آه محصور است

از آنکه محصور است می ترسم...

 

از واژه ی تکرار می ترسم 

از هیچ چندین بار می ترسم 

بسیار می گویم نترس امّا... 

امّا خودم بسیار می ترسم ...