لولو

 

هی جیغ، جیغ... گریه ی بی تاب بچّه ها

لولو دوباره آمده در خواب بچّه ها

 

لولو هزار سال تمام است یکنواخت

با عشق و غصّه سر زده شب ها به بچّه ها

 

لولو هزار سال تمام است عاشق است

این را نگفته است به... حتّی به بچّه ها

 

فرهنگنامه های زمین داد می زنند:

بی معنی است عشق هیولا به بچّه ها

 

لولو کنار بی کسی اش گریه می کند

لولوی ترسناک، نه! قصّاب بچّه ها!!

 

لولو به بُهت شب هیجان هدیه می کند

مانند پول عیدی بابا به بچّه ها

 

لولو که قرص خسته ی اعصاب می خورَد

آنسوتر از اتاق... و اسباب بچّه ها

 

لولوی دل شکسته که از ترس جیغ ها

هرگز نشان نداده خودش را به بچّه ها

 

لولو که خودکشی شد و با خون تازه اش

این نامه را نوشت به دنیا

به: بچّه ها!