بر من چه رفته است پس از ضربه تبر

احساس می کنم که خودم نیستم دگر

از من چه مانده است از آن تک درخت باغ

جزیک دل شکسته و یک روح دربه در

هیزم شکن چه دیررسیدی نگاه کن!

دختر شکسته است مرا از تو زودتر

سروی که در مقابل باد ایستاده بود

حالا نگاه کن شده کبریت بی خطر

با موی قهوه ای و تنی لاغر و سپید

در جعبه ای شبیه اتاقی بدون در

ای رهگذر!تو را به خدا این اتاق را

از دختری که یخ زده در شعر ها بخر..

آتش بزن به مغز من و دود کن مرا

ازیاد هام خاطره باغ را ببر