خیابان طول دراز

آخ که چه حالی داره !

چِش به راهِت باشم ،

بارون بیاد ،

تو نیای و من

خیسِ خیس

تمومِ اون خیابونِ طولُ درازِ بیمغازه رُ

پیاده گَز کنم ،

خودمُ به خونه برسونمُ

از گِلُ شِلِ روی کفشام

بفهمم که چقدر دوسِت دارم !

آخ که چه حالی داره !

چِش به راهِت باشم ،

بارون بیاد ،

تو هَم بیای و من

دست تو دستِ تو

تمومِ اون خیابونِ طولُ درازِ بیمغازه رُ

پیاده گَز کنم ،

بعد خودمونُ به نیمکتِ پارکِ پَرتِ بَرِ اتوبانْ برسونیمُ

تو از برقِ توی چشامْ

بفهمی که چقدر دوسِت دارم !

آخ که چه حالی داره !

همین خیالا ،

همین آرزوها ،

همین خوشْباوَریا ،

همین اومدْ نیومد کردنا...

زندگیْ دلْدلِ همین همینهاس !