شعر سیاه

بهترین شعرهایی که خوانده ام

۱۳ مطلب با موضوع «نجمه زارع» ثبت شده است

تمام عمر من انگار در غم و درد است _ نجمه زارع

تمام عمر من انگار در غم و درد است
مرا غروب تو صد سال پیرتر کرده است

 

تمام خاطره‌ها پیش روی چشم منند
زبان گشوده به تکرار: او چه نامرد است

 

ـ بیا و پاره کن این نامه را نمی‌بینی؟
دو سال می‌شود او نامه‌ای نیاورده است...؟

 

همیشه گفته‌ام اما نمی‌شود انگار
دل تو سخت مرا پایبند خود کرده است

 

تمام می‌شود این قصه آه حرف بزن
فقط نپرس که «لیلی زن است یا مرد است!!»

ادامه مطلب...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

می تواند از خودش تا کی مرا پنهان کند؟ _ نجمه زارع

هر چه این احساس را در انزوا پنهان کند


می تواند از خودش تا کی مرا پنهان کند؟

 

 

عشق، قابیل است؛ قابیلی که سرگردان هنوز

 

کشته خود را نمی داند کجا پنهان کند!

 

 

در خودش، من را فرو خورده ست، می خواهد چه قدر


ماه را بیهوده پشت ابرها پنهان کند؟!

 

 

هرچه فریاد است از چشمان او خواهم شنید!


هر چه را او سعی دارد بی صدا پنهان کند...

 

 

آه!، مردی که دلش از سینه اش بیرون زده ست


حرف هایش را، نگاهش را، چرا پنهان کند؟!!

 

 

خسته هرگز نیستم، بگذار بعد از سال ها


باز من پیدا شوم، باز او مرا پنهان کند..."

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا… _ نجمه زارع

 

باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا…


جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا…


وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت


تصدیق گفته‌های «هِگِل» بود و ما دو تا…


روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای


سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا


افتاد روی میز ورق‌های سرنوشت


فنجان و فال و بی‌بی و دِل بود و ما دو تا


کم‌کم زمانه داشت به هم می‌رساندمان


در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا…


تا آفتاب زد همه جا تار شد برام


دنیا چه‌قدر سرد و کسل بود و ما دو تا،


از خواب می‌پریم که این ماجرا فقط


یک آرزوی مانده به دِل بود و ما دو تا…

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد