شعر سیاه

بهترین شعرهایی که خوانده ام

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احمد شاملو» ثبت شده است

حرامم باد _ احمد شاملو

حرامم باد

لمسِ تن تو

شهوت است و گناه

حتی اگر خدا عقدمان را ببندد...

 

داغیِ لبت، جهنم من است

حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند

 

هم آغوشی با تو، هم خوابگیِ چرک آلودی ست

حتی اگر خانه ی خدا خوابگاهمان باشد...

 

فرزندمان، حرام نطفه ترین کودک زمین است

حتی اگر تو مریم باشی و من روح القدس

 

خاتون من

حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم،

 

یک بوسه

ـ یک نگاه حتی ـ

حرامم باد

اگر تو عاشق من نباشی...

ادامه مطلب...
۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میلاد

تو را دوست می دارم _ ترجمه احمد شاملو

تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم

تو را به خاطر عطر نان گرم

برای برفی که آب می شود دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت

لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم

تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم

برای پشت کردن به آرزوهای محال

به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به خاطربوی لاله های وحشی

به خاطر گونه ی زرین آفتاب گردان

برای بنفشیِ بنفشه ها دوست می دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم

تورا برای لبخند تلخ لحظه ها

پرواز شیرین خاطره ها دوست می دارم

تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم

اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم

تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ... دوست می دارم

تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ... دوست می دارم

برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناه

تو را به خاطر دوست داشتن ... دوست می دارم

تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم ... دوست می دارم ...

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

شگفتا _ احمد شاملو

شگفتا وقتی که بود نمی دیدم،

وقتی که می خواند نمی شنیدم،

وقتی دیدم که نبود، وقتی شنیدم که نخواند.

چه غم انگیز است وقتی که چشمه ی سرد و زلال

در برابرت می جوشد و می خواند و می نالد،

و تو تشنه ی آتش باشی و نه آب. چشمه که خشکید،

چشمه که از آن آتش که تو تشنه ی آن بودی بخار شد،

و به هوا رفت، و آتش کویر را تاخت و در خود گداخت،

و از زمین آتش رویید و از آسمان آتش بارید،

تو تشنه ی آب گردی و نه تشنه آتش،

بعد عمری گداختن از غم نبودن کسی که

تا بود از غم نبودن تو می گداخت ...

ادامه مطلب...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

روزى که کمترین سرود بوسه است _ احمد شاملو

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد

و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت

روزی که کمترین سرود 

بوسه است

 

وهر انسان

برای هر انسان

برادری ست .

روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند 

قفل افسانه ایست

وقلب

برای زندگی بس است .


روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است

 تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی .

روزی که آهنگ هر حرف ، زندگی ست 

تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست وجوی قافیه 

نبرم .

 

روزی که هر لب ترانه ایست

تا کمترین سرود ، بوسه باشد

روزی که تو بیایی ، برای همیشه بیایی

و مهربانی با زیبایی یکسان شود .


روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم ... 

ومن آن روز را انتظار می کشم 

حتی روزی

که دیگر

نباشم .

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد